لیزا دختری جوان و خجالتیاست که آرزوی شغلی در زمینه تبلیغات دارد. او با خواهر ناتنیاش، کاتیا، و مادرشان، سوزان، زندگی میکند. سوزان یک محل سرو پیشغذای اسپانیایی، تاپاس، اداره میکند که بهترین دوست لیزا، پیلار، در آن کار میکند. زمانی که یوناس آلبرشت، پسر صاحب آژانس بازاریابی بروهیث، از آمریکا باز میگردد، لیزا در تلاش است تا برای کار در بروهیث درخواست دهد. او یک کار پوشه از ایدهها را برای برنامه آماده میکند. در نهایت این کاتیاست که در پس لیزا با کار پوشه او درخواست میدهد. کاتیا کار را میگیرد و لیزا از اینکه کارپوشه او را برده و شغل پیدا کرده است، عصبانی است. در نهایت این دو یک معامله مخفی انجام میدهند: کاتیا به لیزا کمک میکند تا شغلی در بروهیث پیدا کند مشروط به اینکه او نیز به کاتیا در ارائه ایدههایی برای کمپین تبلیغاتی کمک کند. هر دو خواهر عاشق یوناس میشوند که فورا منجر به رابطه آنها نمیشود...