لحظهای که چشمانش را باز کرد، یک دهه باد خونین قلب لو آن ران را لرزاند. در این دنیا شکوفههای هلو هنوز هست، اما او با نفرت دوباره متولد شد و دیگر دختر بیگناهی نیست که پیشتر بود. فرد ناموفقی که روی سینه کشتی ایستاده و هنوز شیطان نشده است، مرد جوانی که تمام عمرش کوهستانها را در مینوردیده و محبوب بوده است، وقتی دوباره بر سر دو راهی مسیر ایستادهاند، لو آن ران چطور باید انتخاب کند؟